جدول جو
جدول جو

معنی تخطی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تخطی کردن
(دَ)
تجاوز کردن و گذشتن از حد
لغت نامه دهخدا
تخطی کردن
گذشتن در گذشتن تجاوز کردن: (تخطی از اوامر مکن)
تصویری از تخطی کردن
تصویر تخطی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تخطی کردن
تجاوز کردن، تعدی کردن، تخلف کردن، عدول کردن، تمرد کردن، سرپیچی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعدی کردن
تصویر تعدی کردن
تجاوز کردن، دست اندازی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخفی کردن
تصویر مخفی کردن
پنهان کردن نهان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
رها کردن، نهفت گزیدن (نهفت خلوت) آبشتیدن خالی کردن، رها کردن: بوسیلت ایشاج وصلت و اشتباک قرابت شفیع شدند تا او را مخلی کردند و اقطاعاتی که داشت بر او مقرر گردانید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجلی کردن
تصویر تجلی کردن
گرازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبری کردن
تصویر تبری کردن
بیزاری جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاتی کردن
تصویر تاتی کردن
(در زبان کودکان) راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقی کردن
تصویر توقی کردن
پرهیز و حذر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولی کردن
تصویر تولی کردن
دوستی کردن، روی آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهجی کردن
تصویر تهجی کردن
حروف الفبا را جدا کردن و باسم آنها خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهدی کردن
تصویر تهدی کردن
راه یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنطق کردن
تصویر تنطق کردن
نطق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکدی کردن
تصویر تکدی کردن
گدایی کردن در یوزگی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلطف کردن
تصویر تلطف کردن
مهربانی و نرمی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلطیف کردن
تصویر تلطیف کردن
لطیف کردن زیبا ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلقی کردن
تصویر تلقی کردن
فرا گرفتن درک کردن، پذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخدیر کردن
تصویر تخدیر کردن
بی حس کردن سست کردن اندام و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
پهن کردن، بساط خود را بر چیدن، ساکت ماندن، یا تخته کردن دکان. بند کردن دکان بستن آن تعطیل کردن آن، جمع کردن بساط خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلف کردن
تصویر تخلف کردن
خلاف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلص کردن
تصویر تخلص کردن
ذکر نمودن شاعر نام خود را در شعر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخفیف کردن
تصویر تخفیف کردن
سبک کردن سبکبار ساختن، کاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقطیر کردن
تصویر تقطیر کردن
بدست آوردن مایع از بخار چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخطئه کردن
تصویر تخطئه کردن
خطا کار خواندن نسبت خطا دادن کسیرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیه کردن
تصویر تخلیه کردن
خالی کردن وا گذاشتن: (خانه را تخلیه کرد)، خالی و ترک کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیط کردن
تصویر تخلیط کردن
فتنه کردن، دو بمهزنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترقی کردن
تصویر ترقی کردن
بدرجات عالی رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعدی کردن
تصویر تعدی کردن
چخیدن ستم کردن تجاوز کردن دست اندازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسطیح کردن
تصویر تسطیح کردن
هموار کردن (زمین و غیره) پهن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقطیع کردن
تصویر تقطیع کردن
پاره پاره ساختن، تجزیه کردن مصراع (شعر) با جزا و ارکان عروضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخته کردن
تصویر تخته کردن
((~. کَ دَ))
بستن، تعطیل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخمیر کردن
تصویر تخمیر کردن
Ferment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تخلیه کردن
تصویر تخلیه کردن
Discharge, Evacuate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تعطیل کردن
تصویر تعطیل کردن
Recess, Adjourn
دیکشنری فارسی به انگلیسی